top
داستان | واحد کار آشنایی با مهد کودک | رقابت

داستان | واحد کار آشنایی با مهد کودک | رقابت

کارگروه تربیتی پرتال جامع و تخصصی کودک، مهدکودک و خانواده:داستان خاطره انگیزکلاه فروش در مورد رقابت .

داستان | واحد کار آشنایی با مهد کودک | رقابت

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت.تصمیم گرفت زیر درخت
مدتی استراحت کند.لذا کلاه ها را کنار گذاشت وخوابید.وقتی بیدار شد
متوجه شدکه کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی
میمون را دید که کلاه را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد.در حال فکر کردن سرش
را خاراند ودید که میمون ها همین کارراکردند.اوکلاه راازسرش برداشت
ودید که میمون ها هم ازاوتقلید کردند.به فکرش رسید که کلاه
خود را روی زمین پرت کند.لذا این کار را کرد.میمونها هم کلاهها را
بطرف زمین پرت کردند.او همه کلاه ها را جمع کرد وروانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد.پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش
را تعریف کرد وتاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد
چگونه برخورد کند.یک روز که او از همان جنگلی گذشت در زیر
درختی استراحت کرد وهمان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد.میمون ها هم همان کار را کردند.او کلاهش
را برداشت,میمون ها هم این کار را کردند.نهایتا کلاهش رابرروی زمین
انداخت.ولی میمون ها این کار را نکردند.
یکی از میمون هااز درخت پایین امد وکلاه رااز سرش برداشت
ودر گوشی 
محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری.

نکته : رقابت سکون ندارد

این شعر را مربیان مهد و والدین به کودکان برای رقابت سالم بیاموزند.

 



مرتبه
مرتبه
نظر و تجربه خود را برای دیگران ثبت کنید

تبلیغات ویژه

تجربه مادرانه
شما میتوانید در مورد موضوع زیر بحث و تبادل نظر کنید و در قسمت نظرات تجربه خود را با مادران در میان بگذارید :
موضوع انتخاب شده :
جدا کردن اتاق فرزندان
تجربه خودرا بنویسید
تبلیغات